تنهایی …
دیوار …
قهوه های سر رفته از حوصله ام
اتاقی که چهار تاق باز ، روی من خوابیده
چشم هایی که از ساعت ، کار افتاده ترند
و شانه های تو ، که زیر بار ِ باران نمی روند
باید گریه ام را روی بی کسی هایم تنظیم کنم
و این یعنی تنهایی
نظرات شما عزیزان:
مهسا
ساعت12:27---3 دی 1391
بهار جان لینکت کردم!اگه دوست داشتی بلینکم!
مهسا
ساعت19:38---2 دی 1391
خوبی بهار جان؟مطلباتو دوست دارم خیلی عالیه..
دوست داری لینکت کنم؟
|